Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5518 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
detection
U
عمل تشخیص چیزی
to discern someone
[something]
U
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
to make out someone
[something]
U
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
micr
U
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
resolutions
U
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
resolution
U
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
voice
U
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voices
U
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voicing
U
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
resolving power
U
اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
exception
U
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions
U
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
ZMODEM
U
گونه پیشرفته پروتکل ارسالی MODEM که قادر به تشخیص خطا و توانایی ارسال مجدد است در صورتی که اتصال قط ع شود
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
U
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
identification
U
تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe
U
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
screw picket
U
میلهای که سر ان پیچی شکل باشد میلههای پیچ دار پایه سیم خاردار
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
assessment
U
تشخیص
In my judgement. As I see it.
U
به تشخیص من
discretion
U
تشخیص
discernment
U
تشخیص
percipience
U
حس تشخیص
denotation
U
تشخیص
diagnostics
U
تشخیص ها
distinction
U
تشخیص
assessments
U
تشخیص
distinctions
U
تشخیص
diagnosis
U
تشخیص
specification
U
تشخیص
diagnoses
U
تشخیص
diagnostic
U
تشخیص
indistinctively
U
بی تشخیص
contradistinction
U
تشخیص
psychodiagnosis
U
تشخیص روانی
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
pattern recognition
U
تشخیص الگو
discerned
U
تشخیص دادن
discerns
U
تشخیص دادن
recognizing
U
تشخیص دادن
recognizes
U
تشخیص دادن
recognize
U
تشخیص دادن
distinguishing
U
تشخیص دهنده
recognises
U
تشخیص دادن
indiscrimination
U
عدم تشخیص
recognition
U
تشخیص بازشناخت
recognizable
U
قابل تشخیص
recognizably
U
قابل تشخیص
pattern recognitation
U
تشخیص الگو
indiscrete
U
غیرقابل تشخیص
moral sense
U
حس تشخیص خوب و بد
recognising
U
تشخیص دادن
discern
U
تشخیص دادن
Power of distiction.
U
قوه تشخیص
identifies
U
تشخیص دادن
resolution
U
قدرت تشخیص
judiciously
U
از روی تشخیص
diagnosing
U
تشخیص دادن
diagnosed
U
تشخیص دادن
diagnose
U
تشخیص دادن
Diagnosis.
U
تشخیص بیماری
differential
U
تشخیص دهنده
resolutions
U
قدرت تشخیص
make out
<idiom>
U
تشخیص دادن
identified
U
تشخیص دادن
discernible
U
قابل تشخیص
distinct
U
قابل تشخیص
identify
U
تشخیص دادن
identification
U
تشخیص هویت
indiscreet
U
فاقد حس تشخیص
identifying
U
تشخیص دادن
voice recognition
U
تشخیص صدا
voice recognition
U
تشخیص صوتی
espied
U
تشخیص دادن
espies
U
تشخیص دادن
espy
U
تشخیص دادن
espying
U
تشخیص دادن
speech recogintion
U
تشخیص کلام
speech recogintion
U
تشخیص گفتار
sensibility
U
حس تشخیص دقت
sensibilities
U
حس تشخیص دقت
spot
U
تشخیص دادن
to know right from wrong
U
تشخیص دادن
vision recognition
U
تشخیص بصری
visual identification
U
تشخیص بصری
vertification of debts
U
تشخیص مطالبات
verification of debt
U
تشخیص مطالبات
differentials
U
تشخیص دهنده
assess
U
تشخیص دادن
assessed
U
تشخیص دادن
assesses
U
تشخیص دادن
assessing
U
تشخیص دادن
spots
U
تشخیص دادن
diagnoses
U
تشخیص عیب
diagnoses
U
تشخیص ناخوشی
error detecting code
U
کد تشخیص خطا
designator code
U
کد تشخیص یکان
differentiable
U
تشخیص پذیر
diagnostic test
U
تست تشخیص
diagnostically
U
ازراه تشخیص
diacritical
U
نشان تشخیص
collision detection
U
تشخیص تصادم
diagnostic routine
U
روال تشخیص
orientation
U
تشخیص موقعیت
flair
U
قوه تشخیص
diacritical marks
U
نشان تشخیص
differential diagnosis
U
تشخیص افتراقی
handwriting recognition
U
تشخیص دست خط
character recognition
U
تشخیص کاراکتر
blind diagnosis
U
تشخیص بی نام
descry
U
تشخیص دادن
carrier detect
U
تشخیص حامل
spotting
U
تشخیص دادن
senses
U
حس تشخیص مفهوم
coefficient of determination
U
ضریب تشخیص
sense
U
حس تشخیص مفهوم
diacritic
U
نشان تشخیص
discriminately
U
از روی تشخیص
diagnostics
U
شیوههای تشخیص
identification signs
U
علائم تشخیص
discriminant function
U
تابع تشخیص
diagnosis
U
تشخیص ناخوشی
i.f.f. system
U
دستگاه تشخیص
corrective maintenance
U
عمل تشخیص
diagnosis
U
تشخیص عیب
sensed
U
حس تشخیص مفهوم
frequency discrimination
U
تشخیص فرکانس
identification of friend from foe
U
دستگاه تشخیص
fault datagnosis
U
تشخیص عیب
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
diagnostic routine
U
برنامه تشخیص عیب
optical recognition device
U
دستگاه تشخیص نوری
whiteout
U
عدم تشخیص موقعیت
see through
U
خوب تشخیص دادن
see-through
U
خوب تشخیص دادن
electrodiagnosis
U
تشخیص با دستگاههای برقی
psychodiagnostics
U
ابزارهای تشخیص روانی
diagnostician
U
متخصص تشخیص مرض
diagnostician
U
تشخیص دهندهء مرض
fault diagnosis
U
تشخیص نقص فنی
whiteouts
U
عدم تشخیص موقعیت
differential aptitude tests
U
ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
indiscernible able
U
غیر قابل تشخیص
diagnostic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی
eying
U
دیدخوب با تشخیص مسافت
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
حرف زوری به انگلیسی
1
چیزی که عوض داره گله نداره
1
confinement factor
1
She ferreted in her handbag and found nothing.
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1
دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1
The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2
مفعول
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com